13
هوالمحبوب
سلام عسل بابا.سلام دخترکم.دلم واست یه ذره شده.
بابایی که از زندون آزاد بشه،آزادی که بیاد،بیاد بشه نون شبمون،بره تو گوشت و خونمون،اون موقع بابا میاد دستتو می گیره با هم می ریم گردش.
دخترکم نکنه یه وقت غصه بخوری.
نکنه یه وقت دختر کوچولوی من بغض کنه.درست می شه بابا.
همه چی درست می شه.تو عسل منی.گل منی.
دلم واست یه ذره شده.این جا که کسی نیست.همش تو هستی.
توی خوابم.توی بیداریم.عکستو زدم بالای تختم.
بذار بیام بیرون.بذار بغض این مردم بشکنه.بذارتو مشت هرکی یه سنگ باشه...
صدام گرفته.اما باز داد می زنم.
اون قدر داد می زنم تا همه چی عوض شه.تا همه چی خوب شه.
کار دیگه ای از دستم برنمی یاد.این جا دستام بسته.دستای باباییت بسته.
تو عسل منی.من که غیر تو کسی ندارم.باباجون غریبی نکنی ها.
یادته پاییز که می شد دوتایی دست همو می گرفتیم و می زدیم به خیابون.
راه می رفتیم و حرف می زدیم و عشق می کردیم.
یادته همه سردشون بود ما دو تا بستنی می خوردیم همه چپ چپ نگامون می کردن.
حالا داره باز پاییز می رسه.حالا من این جا بدون تو چی کار کنم؟
مگه ما دو تا چی می خواستیم؟
مگه ما دوتا آزارمون به یه مورچه هم رسید؟
تو گل بابایی.بذار بابایی آزاد بشه...
دووم بیار عسلم.دنیا باز گلستون می شه.دوباره با هم جشن می گیریم.دوباره می گیم می خندیم.
دوباره پاییز که بیاد خیابون گردی رو شروع می کنیم و هی بستنی می خوریم.هی بستنی می خوریم.
دلم گرفته.دلم واست یه ذره شده.
آزادی.