هوالله

گلای سرخ پیرهنت بوی آسمون می ده.

دلم می خواد باهات تو دربند و درکه و گلابدره  روی یه تخت بشینم و یه جفت چایی داغ تو هوای سرد بخورم.

از اون چایی ها که تو استکان کمر باریکا می ریزن.

سمت آب چشمه خوب هوایی داره.

گیلاسای اون بالا رسیده تره.اگه خواستی بری، برو اون جا.

پسر خون سالار می گه کفترای سفید لب بومتون می شینه.

شنیدم این خواستگار آخریه بد جوری خورده تو ذوقش.

آقات صب می گفت می خواد یه جهازی بهت بده که همه شهر انگشت به دهن بمونن.

می خوام ماشینمو گلای زنبق بزنم.

از این اتول قدیمیا دیدم که رنگش برق می زنه.

روش می شه خودتو ببینه.

اگه صدای بوقم برسه به گوش مش رباب دلش از خوش حالی غنج می ره.

واسم حکم مادرو داره.

تا وقتی که چشاش کار می کرد هیچ محبتی رو از من دریغ نکرد.

شنیدم پشت زمینتون کاریز زدن.

قصد کردم ناف پسرمون رو بندازم به کاریز.آب روشنی میاره.

پشتم گرفته به آهن،قلوه کن شده.

گفتم اگه بودی حتمی برام پانسمان می کردی.

شهر شلوغ پلوغه.جنس آدم توش کم پیدا می شه.

همین پریروز جیبامو تو شلوغی زدن.

خاک ننم می ری؟ ننم تنهاست.غصه می خوره.

دور از حالا تو رو خیلی دوست داشت.

بدری این جا هرچی سختی می کشم واسه توه.

اینو تو مجله خوندم که بهت می گم:

گلای سرخ پیرهنت بوی آسمون می ده.