1
هوالله
سكوت بايد باشد و تاريك روشني كه بتوان تمام كلريد ها و يديد هاي نقره را از روي نگاتيو هاي ذهن پر هياهو زدود.سلول انفرادي مي دهد اين امكان را كه آينه نباشد و خط و خال بروند به خوابي كه خوابش را هم نمي ديدند. در و ديوار اين زندان بايد كه نوشته هايي داشته باشد تا بفهميم قهرمان داستان يك مرد انقلابي است.يك مرد جنگي كه به قول نيچه در هنگام صلح به جان خويشتن افتاده است.در و ديوار اين سلول بايد به او ياد آوري كنند كه بايد اميدي داشته باشد تا اگر چون شريعتي هجده ماه تمام هم در مجرد بود دوام بياورد. و انقلاب، خود اميد است و بايد انقلاب اميد اريك فروم چيزي در همين حوالي باشد.يك كافه ي ايتاليايي در نقطه اي از اين شهر است كه مي شود به در و ديوارش نقاشي هاي ميكل آنژ را ديد و بر سقفش دست دراز شده ي كسي را كه انگشت سبابه اش را اشاره رفته.زبان ايتاليايي گوييا زباني بسيار كم كاربرد است. كه كسي مي گويد حتي خيلي هم سخت است و دانشگاه هاي رم هم چنگي به دل نمي زنند و كسي مي گويد من خودم بچه هايم را به لندن فرستاده ام و مي گويد كه تسهيلات نمي دهند آن چنان كه بقيه ي جاها مي دهند.اينكه اسپانيا چه جور جايي است را من نمي دانم.احتمالا لوييس بونوئل،سالوادور دالي و پيكاسو بايد از آن خطه باشند و من آندلس را و مسجد قرطبه را با آن تزيينات نعل اسب گونه اش و همچنين سنگ فرش هايش را دوست دارم اما نمي دانم كه چرا اين قدر آن جا دلم مي گيرد.آن قدر كه حتي سيگار كه جاي خود دارد اگر كارناوال رقص محلي هم آن جا باشد دلم باز نمي شود.
بايد با چاقويي چنگالي چيزي حك كنم بر ديوار كه ماركس گفته خوشبختي خود مبارزه است و اين جمله را كه در روزهاي كنكور ده روزي مرا بي خود كرده بود كه زنده آن هايند كه پيكار مي كنند و زيرش نوشته شده بود ويكتور هوگو.
فيلم پاپيون از روي يك داستان واقعي ساخته شده است.اين يعني آدمي با تلاش و كوشش مي تواند دنياي اطرافش را تغيير دهد اما اين كار صبر فراوان مي خواهد و البته خودسازي.براي خود سازي چه بايد كرد؟قاعدتا بايد هم از لحاظ روحي و هم از لحاظ جسمي خود را ساخت.اما چگونه مي توان از لحاظ روحي خود را ساخت..روحي كه به ماديات خو كرده باشد روح قوي اي نخواهد بود.تمرين و تكرار مبارزه با نفس اراده را قوي مي كند.اين مربوط به آيين خاصي نيست بل هركس با هر آييني مي تواند با تمرين نخواستن به اراده اي قوي دست يابد و زندگي امروز زندگي در مدرسه ي اراده است.
لهذا بايد به مرحله ي تخليه سرك كشيد.تخليه يعني دل را و ذهن را و درون را و روح را خالي كردن از هرچه كه به كار نمي آيد و ضروي نيست.پراكنده ها را كه پاك كني آن گاه مي آيد آن چه بايد بيايد براي تو.تمام ديدني ها را نبايد ديد و تمام شنيدني ها و تمام چشيدني ها و تمام بوييدني ها و لمس كردني ها نبايد بيايند به گوش و دهان و بيني و بدن.بايد بگذارم كه گوش هوايي بخورد از دست اين همه موسيقي سرسام آور كه غربتي مي افزايد بر غربت من و چشمانم را بايد بشويم كه خاك و خاكروبه و خاكدان همه با هم در چشمانم عروسي دارند.سكوت.بايد سكوت باشد بر دل و بر جان.و جسم را بايد به ورزش ساخت كه دويدن مادر تمام ورزش هاست.و مگر مي شود در اين يك متر در يك متر جا دويد.دود اگر از سينه بيرون بيايد شايد بتوان تكاني داد اين بدن را و تازه كرد تن را.
خواستن را، بازوي خواستن را بايد ببندم و خواستن همانا از ديدن پديد ميآيد.چشم كه در انديشه ي پيشينيان دريچه ي روح و سر بوده و مجسمه هاي تل اسمر با چشمهايي بزرگ بر جا مانده اند سر چشمه ي تمام خواستن هاست.چشم را بايد بدجوري مراقبت كرد.چشم را اگر ببندي بقيه ي حواس هم دست و پايشان را جمع مي كنند.
و هوايي مي آيد از دوردست.هوايي خنك كه تمام خيالات خام را بر باد مي دهد و آدمي را با روح زندگي واقعي آشنا مي سازد.